شرح آیات 221 لغایت 227 سوره مبارکه شعرا
221هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ
222تَنَزَّلُ عَلى کُلِّ أَفّاک أَثِیم
223یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ
224وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ
225أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ واد یَهِیمُونَ
226وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ
227إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللّهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوامِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَب یَنْقَلِبُونَ
ترجمه:
221 ـ آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسى نازل مى شوند؟!
222 ـ آنها بر هر دروغگوى گنهکار نازل مى گردند.
223 ـ آنچه را مى شنوند (به دیگران) القا مى کنند; و بیشترشان دروغگو هستند!
224 ـ (پیامبر اسلام شاعر نیست;) شاعران کسانى هستند که گمراهان از آنان پیروى مى کنند.
225 ـ آیا نمى بینى آنها در هر وادى سرگردانند؟
226 ـ و سخنانى مى گویند که (به آنها) عمل نمى کنند؟!
227 ـ مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام مى دهند و خدا را بسیار یاد مى کنند، و به هنگامى که مورد ستم واقع مى شوند به دفاع از خویشتن (و مؤمنان) برمى خیزند; آنها که ستم کردند به زودى مى دانند که بازگشتشان به کجاست!
تفسیر:
پیامبر(صلى الله علیه وآله) شاعر نیست
آیات فوق که آخرین آیات سوره «شعراء» است، بار دیگر به بحث آیات قبل پیرامون تهمت دشمنان به پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره این که قرآن القائات شیاطین است بازمى گردد، و با بیانى رسا و کوبنده مجدداً به آنها پاسخ مى دهد.
مى گوید: «آیا به شما خبر بدهم شیاطین بر چه کسى نازل مى شوند»؟! (هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ).
* * *
«آنها بر هر دروغگوى گنهکار نازل مى گردند»؟ (تَنَزَّلُ عَلى کُلِّ أَفّاک أَثِیم).(1)
* * *
«شیاطین آنچه را مى شنوند توأم با دروغ هاى بسیار به دوستان خود القاء مى کردند، و اکثرشان دروغگو هستند» (یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ).
کوتاه سخن این که: القائات شیطانى، نشانه هاى روشنى دارد که با آن نشانه ها مى توان آن را بازشناخت، شیطان وجودى است ویرانگر و موذى و مخرب و القائات او در مسیر فساد و تخریب است و مشتریان او دروغگویان گنهکارند، هیچ یک از این امور بر قرآن و آورنده آن تطبیق نمى کند، و کمترین شباهتى با آن ندارد.
مردم آن محیط راه و رسم محمّد(صلى الله علیه وآله) را در صدق و امانت و صلاح شناخته بودند، محتواى قرآن نیز چیزى جز دعوت به توحید و حق و عدالت، و اصلاح در تمام زمینه ها نبوده و نیست، بنابراین شما چگونه آن را متهم به القائات شیطان مى کنید.
منظور از «أَفّاک أَثِیم» همان کاهنانى بودند که با شیاطین ارتباط داشتند و شیاطین، گاه از طریق استراق سمع، سخنان حقى از فرشتگان مى شنیدند، و با اباطیل فراوانى مى آمیختند، و به کاهنان منتقل مى ساختند، آنها نیز دروغ هائى بر آن افزوده و به مردم مى گفتند و در کنار یک سخن راست، ده ها دروغ مى بافتند!.
مخصوصاً، بعد از نزول وحى و محروم گشتن شیاطین از صعود به آسمان ها و استراق سمع، آنچه را به کاهنان القاء مى کردند، مشتى دروغ و اراجیف بود، با این حال، چگونه مى شد محتواى قرآن را با آن مقایسه کرد؟، و پیامبر امین راستگو را با مشتى کاهنان کذّاب افّاک، سنجید؟!
براى جمله «یُلْقُونَ السَّمْعَ» تفسیرهاى گوناگونى کرده اند:
نخست این که: ضمیرى که در آن است به شیاطین بازمى گردد، و «سمع» به معنى مسموعات است، یعنى شیاطین، مسموعات خود را به دوستان خویش القا مى کردند و اکثر آنها کاذبند (و دروغ فراوانى بر آن مى نهند).
دیگر این که: ضمیر آن، به دروغگویان گنهکارى بازمى گردد که گوش به سخنان شیاطین مى دادند و یا آنچه را از شیاطین شنیده بودند به توده مردم القا مى کردند.
ولى تفسیر اول صحیح تر به نظر مى رسد.(2)
* * *
در چهارمین آیه مورد بحث، به پاسخ یکى دیگر از تهمت هاى کفار به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) یعنى این که: او شاعر است، مى پردازد; زیرا همان گونه که در آیه 5 سوره «انبیاء» آمده است، گاه مى گفتند: بَلْ هُوَ شاعِرٌ: «او شاعر است» و حتى گاهى «شاعر مجنونش» مى خواندند، چنان که در آیه 36 سوره «صافات» آمده: وَ یَقُولُونَ أَ إِنّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِر مَجْنُون: «آنها مى گویند: آیا ما خدایان خود را به خاطر شاعر دیوانه اى رها کنیم»؟!
قرآن در آیه مورد بحث، با بیانى بسیار منطقى مى گوید: خط مشى پیامبر از خط شعرا جدا است، شعرا در عالم خیال و پندار حرکت مى کنند و او در عالمى مملوّ از واقع بینى براى نظام بخشیدن به جهان انسانى.
شعراء غالباً طالب عیش و نوشند، و در بند زلف و خال یار (مخصوصاً شاعرانى که در آن عصر و در محیط حجاز مى زیستند، چنان که از نمونه اشعارشان پیدا است).
به همین دلیل «شعرا کسانى هستند که گمراهان از آنها پیروى مى کنند» (وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ).
* * *
پس از آن به دنبال آن این جمله را اضافه مى کند: «آیا ندیدى که آنها در هر وادى سرگردانند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ واد یَهِیمُونَ).(3)
آنها غرق پندارها و تشبیهات شاعرانه خویشند، حتى هنگامى که قافیه ها آنها را به این سمت و آن سمت بکشاند، در هر وادى سرگردان مى شوند.
آنها غالباً در بند منطق و استدلال نیستند، و اشعارشان از هیجاناتشان تراوش مى کند، و این هیجانات و جهش هاى خیالى هر زمان، آنان را به وادى دیگرى سوق مى دهد.
هنگامى که از کسى راضى و خشنود شوند او را با مدائح خود به اوج آسمان ها مى برند، ـ هر چند مستحق قعر زمین باشد ـ و از او فرشته زیبائى مى سازند ـ هر چند شیطان لعینى باشد! ـ
و هنگامى که از کسى برنجند چنان به هجو او مى پردازند که گوئى مى خواهند به اسفل السافلینش بکشانند، هر چند موجودى آسمانى و پاک باشد.
آیا محتواى حساب شده قرآن با زمینه هاى فکرى شاعران، مخصوصاً با شاعران آن محیط که کارى جز وصف شراب و جمال معشوق و خط یار و مدح قبیله هاى مورد نظر و ذم و هجو دشمنان نداشتند، هیچ شباهتى دارد.
* * *
به علاوه شاعران، معمولاً مردان بزمند نه جنگاوران رزم، اهل سخنند نه عمل، لذا در آیه بعد اضافه مى کند: «آیا نمى بینى که آنها سخنانى مى گویند که عمل نمى کنند» (وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ).
اما پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) سر تا پا عمل است، و حتى دشمنان او وى را به عزم راسخ، استقامت شگفت انگیز و اهمیت دادن به جنبه هاى عملى مسائل مى ستایند، شاعر کجا و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) کجا؟
از جمع بندى بیانات فوق چنین استفاده مى شود که: قرآن سه نشانه براى این گروه از شعراء بیان کرده است:
نخست این که: پیروان آنها گروه گمراهانند، و با الگوهاى پندارى و خیالى از واقعیت ها مى گریزند.
دیگر آن که: آنها مردمى بى هدفند و خط فکرى آنها به زودى دگرگون مى شود، و تحت تأثیر هیجان ها به آسانى تغییر مى پذیرند.
سوم این که: آنها سخنانى مى گویند که به آن عمل نمى کنند، حتى در آنجا که واقعیتى را بیان مى دارند خود مرد عمل نیستند.
اما هیچ یک از این اوصاف سه گانه، بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تطبیق نمى کند، او درست نقطه مقابل این حرف ها است.
* * *
ولى از آنجا که در میان شاعران، افراد پاک و هدفدارى پیدا مى شوند که اهل عمل و حقیقتند، و دعوت کننده به راستى و پاکى (هر چند از این قماش شاعران در آن محیط کمتر یافت مى شد) قرآن، براى این که حق این هنرمندان با ایمان و تلاشگران صادق، ضایع نگردد، با یک استثناء صف آنها را از دیگران جدا کرده، مى گوید: «مگر کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند» (إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ).
شاعرانى که هدف آنها تنها شعر نیست، بلکه در شعر، هدف هاى الهى انسانى مى جویند.
شاعرانى که غرق در اشعار نمى شوند و غافل از خدا، بلکه «خدا را بسیار یاد مى کنند» و اشعارشان مردم را به یاد خدا وا مى دارد (وَ ذَکَرُوا اللّهَ کَثِیراً).
«و به هنگامى که مورد ستم قرار مى گیرند، از این ذوق خویش، براى دفاع از خویشتن و مؤمنان به پا مى خیزند» (وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا).
و اگر به هجو و ذم گروهى با اشعارشان مى پردازند، به خاطر آن است که از حق در برابر حمله و هجوم شعرى آنان، دفاع مى کنند.
و به این ترتیب، چهار صفت براى این شاعران با هدف بیان کرده: «ایمان»، «عمل صالح»، «بسیار به یاد خدا بودن» و «در برابر ستم ها به پا خواستن و از نیروى شعر براى دفع آن کمک گرفتن».
و از آنجا که بیشتر آیات این سوره، دلدارى به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان اندک آن روز در برابر انبوه دشمنان است.
و نیز از آنجا که بسیارى از آیات این سوره در مقام دفاع از پیامبر(صلى الله علیه وآله) در برابر تهمت هاى ناروا نازل شده، سوره را با یک جمله پر معنى تهدید آمیز به این دشمنان لجوج پایان داده، مى گوید: «به زودى آنها که ستم کردند خواهند دانست که بازگشتشان به کجا است و سرنوشتشان چگونه است»؟! (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَب یَنْقَلِبُونَ).
گرچه بعضى از مفسران، خواسته اند این بازگشت و سرنوشت را منحصراً همان آتش دوزخ، معرفى کنند، ولى هیچگونه دلیلى براى محدود ساختن آن نداریم، بلکه، ممکن است شکست هاى پى در پى که در جنگ هاى بدر و مانند آن دامن آنها را گرفت و ضعف و ذلتى که سرانجام در این دنیا نصیبشان شد، علاوه بر شکست آخرت، در مفهوم این تهدید جمع باشد.
* * *
نکته ها:
1 ـ چرا پیامبر(صلى الله علیه وآله) را متهم به شعر مى کردند؟
چنان که گفتیم، از آیات مختلف قرآن استفاده مى شود: یکى از تهمت هاى رایج که به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى بستند، شعر و شاعرى بود و آیات فوق نیز پاسخى بود به چنین اتهامى.
آنها به خوبى مى دانستند: قرآن کمترین شباهت به شعر ندارد، نه از نظر ظاهر یعنى نظم و وزن و قافیه شعرى، و نه از نظر محتوا، تشبیهات و تخیلات و تغزلات شاعرانه.
ولى آنها چون جاذبه فوق العاده قرآن را در افکار مردم مى دیدند، و آهنگ دلنشین آن را در درون جان خویش احساس مى کردند، براى پرده افکندن بر این
نور الهى، گاه آن را سحر مى نامیدند; چرا که نفوذ مرموز در افکار داشت، و گاه شعر مى خواندند; چرا که دل ها را تکان مى داد و به همراه خود مى برد!.
آنها در حقیقت مى خواستند: مذمت کنند، اما با این سخن مدح مى کردند و این گفتارشان سند زنده اى بود بر نفوذ خارق العاده قرآن در افکار و دل ها.
قرآن درباره پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ * لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیّاً:
«ما شعر به او نیاموختیم و شعر و شاعرى شایسته او نیست، بلکه این ذکر و بیدارى است و قرآنى است آشکار * تا افرادى که روح حیات در کالبدشان است را انذار کند».(4)
* * *
2 ـ شعر و شاعرى در اسلام
بدون شک ذوق شعر، و هنر شاعرى مانند همه سرمایه هاى وجودى انسان، در صورتى ارزشمند است که در یک مسیر صحیح به کار افتد و از آن بهره گیرى مثبت و سازنده شود، اما اگر به عنوان یک وسیله مخرب، براى ویران کردن بنیان اعتقاد و اخلاق جامعه و تشویق به فساد و بى بند و بارى، مورد استفاده واقع شود، یا انسان ها را به پوچى و بیهودگى و خیال پرورى سوق دهد، و یا تنها یک سرگرمى بى محتوا تلقى گردد، بى ارزش و حتى زیانبار است.
و با این جمله، پاسخ این سؤال روشن مى شود که: بالاخره از آیات فوق چه مى فهمیم; شاعر بودن خوبست یا بد؟ زشت است یا زیبا؟ و اسلام با شعر موافق است یا مخالف؟.
پاسخ این سخن آن است که: ارزیابى اسلام در این زمینه روى «هدف ها»، «جهت گیرى ها» و «نتیجه ها» است، به گفته امیرمؤمنان على(علیه السلام) هنگامى که گروهى از یارانش در یکى از شب هاى ماه مبارک «رمضان» به هنگام افطار، سخن به شعر و شاعران کشیدند، آنها را مخاطب ساخته فرمود:
اِعْلَمُوا أَنَّ مِلاکَ أَمْرِکُمْ الدِّیْنُ، وَ عِصْمَتَکُمْ التَّقْوى، وَ زِیْنَتَکُمْ الأَدَبُ، وَ حُصُونَ أَعْراضِکُمْ الحِلْمُ: «بدانید ملاک کار شما دین است، و مایه حفظ شما تقوا است، زینت شما ادب و دژهاى محکم آبروى شما، حلم و بردبارى است».(5)
اشاره به این که شعر، وسیله اى است و معیار ارزیابى آن هدفى است که شعر در راه آن به کار گرفته مى شود.
اما متأسفانه در طول تاریخ ادبیات اقوام و ملل جهان، از شعر سوء استفاده فراوان شده است، و این ذوق لطیف الهى در محیط هاى آلوده آنچنان به ننگ کشیده شده است که گاه از مؤثرترین عوامل فساد و تخریب بوده است.
مخصوصاً در عصر جاهلیت که دوران انحطاط فکرى و اخلاقى قوم عرب بود، «شعر»، «شراب» و «غارت» همواره در کنار هم قرار داشتند!.
ولى چه کسى مى تواند این حقیقت را انکار کند که اشعار سازنده و هدفدار در طول تاریخ، حماسه هاى فراوان آفریده است، و گاه قوم و ملتى را در برابر دشمنان خونخوار و ستمگر آنچنان بسیج کرده که بى پروا از همه چیز، بر صف دشمن زده و قلب او را شکافته اند.
در دورانى که شاهد و ناظر بارور شدن انقلاب اسلامى بودیم، با چشم خود دیدیم که: اشعار موزون و شعارهائى که در قالب شعر ریخته مى شد، چه شور و هیجان و جنبشى مى آفرید، و چگونه خون ها را در رگ ها به جوش مى آورد، و صفوف انسان ها را به خروش وامى داشت؟
و چگونه این اشعار کوتاه و ساده، اما حماسى و هیجان انگیز لرزه بر اندام دشمن مى انداخت، و پایه هاى کاخشان را متزلزل مى ساخت.(6)
و نیز چه کسى مى تواند انکار کند که گاه یک شعر اخلاقى آنچنان در اعماق جان انسان نفوذ مى کند که یک کتاب بزرگ و پر محتوا کار آن را انجام نمى دهد.
آرى، همان گونه که در حدیث معروف از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده: إِنَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِکْمَةً، وَ إِنَّ مِنَ الْبَیَانِ لَسِحْراً: «بعضى از اشعار، حکمت است، و پاره اى از سخنان، سحر»!(7) گاهى اشعار غوغا به پا مى کند.
گاه، کلمات موزون شاعرانه، برندگى شمشیر، و نفوذ تیر را در قلب دشمن دارد، چنان که در حدیثى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که در مورد چنین اشعارى فرمود: وَ الَّذِى نَفْسُ مُحَمَّد بِیَدِهِ فَکَأَنَّما تَنْضَهُونَهُمْ بِالْنَّبْلِ!:
«به آن کسى که جان محمّد(صلى الله علیه وآله) در دست قدرت او است، با این اشعار، گوئى تیرهائى به سوى آنها پرتاب مى کنید»!.(8)
این سخن را آنجا فرمود: که دشمن با اشعار هجو آمیزش، براى تضعیف روحیه مسلمانان تلاش مى کرد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور داد: در مذمت آنان و تقویت روحیه مؤمنین، شعر بسرایند.
و در مورد یکى از شعراى مدافع اسلام فرمود: أُهْجُهُمْ فَاِنَّ جَبْرَئِیْلَ مَعَکَ!: «آنها را هجو کن که جبرئیل با تو است».(9)
مخصوصاً هنگامى که «کعب بن مالک» شاعر با ایمانى که در تقویت اسلام شعر مى سرود، از پیامبر(صلى الله علیه وآله) پرسید: یا رسول اللّه درباره شعر، این آیات مذمت آمیز نازل شده، چه کنم؟ فرمود:
اِنَّ الْمُؤْمِنَ یُجاهِدَ بِنَفْسِهِ وَ سَیْفِهِ وَ لِسانِهِ: «مؤمن با جان، شمشیر و زبانش در راه خدا جهاد مى کند».(10)
از ائمه اهلبیت(علیهم السلام) نیز توصیف فراوانى درباره اشعار و شعراى با هدف، و دعا در حق آنان، و جایزه فراوان به آنها، رسیده است که اگر بخواهیم به نقل آنها بپردازیم سخن به درازا مى کشد.
ولى افسوس که در طول تاریخ، گروهى این هنر بزرگ و ذوق لطیف ملکوتى را که از زیباترین مظاهر آفرینش است آلوده کرده اند، و از اوج آسمان به حضیض مادیگرى سقوطش دادند، آن قدر دروغ گفتند که ضرب المثل معروف: أَحْسَنُهُ أَکْذَبُهُ: «بهترین شعر دروغ ترین آن است» به وجود آمد.
گاه آن را در خدمت ظالمان و جباران درآوردند و به خاطر صله ناچیزى آنچنان تملق و چاپلوسى کردند که نُه کرسى فلک را اندیشه آنان به زیر پاى نهاد، «تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند»!.
و گاه در وصف عیش، شراب، رسوائى و ننگ آن قدر پیش رفتند که قلم از ذکر آن شرم دارد.
گاه آتش جنگ هائى با اشعار خود برافروختند، و انسان ها را براى غارت و کشتار به جان هم انداختند و صفحه زمین را از خون بى گناهان رنگین ساختند.
ولى در مقابل، شعراى با ایمان و پر همتى بودند که باج به فلک نمى دادند، و این قریحه ملکوتى را در طریق آزادگى انسان ها، پاکى و تقوا، و مبارزه با دزدان و غارتگران و جباران به کار گرفتند و به اوج افتخار رسیدند.
گاهى در دفاع از حق، اشعارى گفتند که: با هر بیتى، بیتى در جنّت براى خود خریدند.(11)
و گاه در دوران هاى خفقان بارى که حکام بیدادگر همچون «بنى امیه» و «بنى عباس»، نفس ها را در سینه ها حبس کرده بودند با گفتن قصیده اى همچون قصیده «مدارس آیات» قلب ها را جلا دادند، و پرده هاى دروغ و تزویر را کنار زدند، گوئى روح القدس این اشعار را بر زبان آنها جارى مى ساخت.(12)
و گاه براى ایجاد حرکت در توده هاى رنجدیده که احساس حقارت مى کردند اشعارى مى سرودند و شور و حماسه و هیجان مى آفریدند.
و قرآن درباره اینها مى گوید: «إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللّهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا».
جالب این که: این گروه از شاعران، گاهى چنان آثار جاودانه اى از خود به یادگار گذاشتند که پیشوایان بزرگ اسلام، طبق بعضى از روایات، مردم را به حفظ اشعار آنها توصیه مى فرمودند، چنان که درباره اشعار «عبدى» از «امام صادق»(علیه السلام) نقل شده که فرمود: یا مَعْشَرَ الشِّیْعَةِ عَلِّمُوا أَوْلادَکُمْ شِعْرَ الْعَبْدِى، فَاِنَّهُ عَلى دِیْنِ اللّهِ:
«اى شیعیان! به فرزندان خود، اشعار عبدى را بیاموزید که او بر دین خدا است».(13)
این بحث را با یکى از اشعار معروف «عبدى» که در زمینه خلافت و جانشینى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) سروده پایان مى دهیم:
وَ قالُوا رَسُولُ اللّهُ مَا اخْتارَ بَعْدَهُ *** اِماماً وَ لْکِنّا لاِ َنْفُسِنَا اخْتَرْنا!
أَقَمْنا اِماماً اِنْ أَقامَ عَلَى الْهُدى *** أَطَعْنا، وَ اِنْ ضَلَّ الْهِدایَةَ قَوَّمْنا!
فَقُلْنا اِذاً أَنْتُمْ اِمامُ اِمامِکُمْ *** بِحَمْد مِنَ الرَّحْمنِ تَهْتُمْ وَ لا تُهْنا
وَ لْکِنَّنَا اخْتَرْنَا الَّذِى اخْتارَ رَبُّنا *** لَنا یَوْمُ خُمٍّ مَا اعْتَدَیْنا وَ لا حُلْنا!
وَ نَحْنُ عَلى نُور مِنَ اللّهِ واضِحٌ *** فَیا رَبِّ زِدْنا مِنْکَ نُوراً وَ ثَبِّتْنا!
: «آنها گفتند: رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى بعد از خود کسى را به عنوان امام انتخاب نکرده است و ما خود انتخاب مى کنیم.
ما امامى برمى گزینیم اگر بر طریق هدایت بود اطاعتش مى کنیم، و اگر از طریق گمراهى رفت او را صاف مى کنیم! (و یا کنار مى گذاریم).
ما به آنها گفتیم: در این صورت شما امام امام خود هستید، شما سرگردان شدید و ما سرگردان نیستیم.
ولى ما همان را برگزیدیم که پروردگار ما براى ما روز غدیر خم برگزیده و از آن کمترین انحراف و عدولى نخواهیم داشت.
ما بر نور واضح الهى هستیم، پروردگارا بر نورانیت ما بیفزا و ما را ثابت قدم بدار».(14)
* * *
3 ـ ذکر خدا
در آیات فوق، خواندیم که یکى از ویژگى هاى شاعران با هدف این است که خدا را بسیار یاد مى کنند.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که: مراد از «ذکر کثیر» تسبیح فاطمه زهرا(علیها السلام) است (که مشتمل بر تکبیر و حمد و تسبیح است).
و در حدیث دیگرى از همان امام(علیه السلام) مى خوانیم که: یکى از سخت ترین و مهمترین امورى که خدا بر خلق، فرض کرده است، ذکر کثیر خدا است، سپس فرمود: منظورم این نیست که «سبحان اللّه و الحمد لله و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر» بگویند، اگر چه این هم جزئى از آن است، و لکن: ذِکْرُ اللّهِ عِنْدَ ما أَحَلَّ وَ حَرَّمَ، فَاِنْ کانَ طاعَةً عَمِلَ بِها، وَ اِنْ کانَ مَعْصِیَةً تَرَکَها: «منظور یاد کردن خدا است به هنگامى که انسان با حلال و حرام مواجه مى شود، اگر اطاعت خدا باشد آن را انجام دهد و اگر معصیت باشد ترک گوید».(15)
* * *
آمِیْنَ یا رَبَّ الْعالَمِیْنَ
پایان سوره شعراء(16)
10 / رجب المرجب / 1403
سالروز تولد حضرت امام جواد(علیه السلام)
اردیبهشت 1362
1 ـ «أَفّاک» از ماده «افک» (بر وزن پلک) به معنى دروغ بزرگ است.
بنابراین، «أَفّاک» به معنى کسى است که فراوان دروغ هاى بزرگ مى گوید.
«أَثِیم» از ماده «اثم» (بر وزن اسم) در اصل، به معنى کارى است که انسان را از کسب ثواب تأخیر مى اندازد و معمولاً به معنى گناه به کار مى رود، بنابراین «أَثِیم» یعنى گنهکار.
2 ـ زیرا «یُلْقُونَ» از ماده «القاء» در این موارد به معنى منتقل ساختن اخبار و مطالب است، همان گونه که در آیه 53 سوره «حج» آمده: «لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» و جمله «أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ» نیز تناسب با کار شیاطین دارد، و گر نه آنها که «افّاک و دروغگو» هستند، همه شان کاذبند، نه اکثرشان (دقت کنید).
3 ـ «یَهِیمُونَ» از ماده «هیام» (بر وزن قیام) به معنى راه رفتن بدون هدف است!.
4 ـ یس، آیات 69 و 70.
5 ـ «شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید»، جلد 20، صفحه 461.
6 ـ مراجعه به روزنامه ایام انقلاب سال 1357 و خواندن شعار و اشعار مردم در آن روز بازگو کننده گفته بالا است.
شعارهائى از قبیل: «مسلمان به پا خیز برادرت کشته شد»، «ما مسلح به اللّه اکبریم ـ بر صف دشمنان حمله مى بریم» یا «خمینى اى امام! ـ اى مجاهد اى مظهر شرف!» یا «کاخت کنم زیر و زبر یابن مرجانه» نمونه هائى از آنها است.
7 ـ این حدیث را گروه زیادى از دانشمندان اسلام اعم از شیعه و اهل تسنن در کتاب هاى خود آورده اند (به کتاب «الغدیر»، جلد 2، صفحه 9، مراجعه فرمائید).
8 ـ «مسند احمد»، جلد 3، صفحه 460.
9 ـ «مسند احمد»، جلد 4، صفحه 299.
10 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 7، صفحه 4869.
11 ـ از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: مَنْ قالَ فِیْنا بَیْتَ شِعْر بَنَى اللّهُ لَهُ بَیْتا فِى الْجَنَّةِ:
«هر کس درباره ما بیت شعرى بگوید، خدا خانه اى در بهشت براى او بنا مى کند» (الغدیر، جلد 2، صفحه 3).
12 ـ در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «ما قال فِیْنا بَیْتَ شِعْر حَتّى یُؤَیَّدَ بِرُوحِ الْقُدُسِ» (عیون اخبار الرضا).
13 ـ «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 71.
14 ـ «الکنى و الالقاب»، جلد 2، صفحه 455.
15 ـ «اصول کافى»، جلد 2، صفحه 80 (چاپ دار الکتب الاسلامیه).
16 ـ پایان تصحیح: یکشنبه 8 / محرم الحرام / 1425 ـ مطابق 10 / 12 / 1382.
......................
تفسیر نمونه